امشب از فرصت این برداشتن یهویی بار ،از .استفاده میکنم و مینویسم و مینویسم و مینویسم تا آنجا که دلم بخواهد تا آنجا که سرم گیج برود از رقص افکار و کلمات و نوشته هایم و بی هوش شوم تا آنجایی که دلم بخواد ،هرچه بخواهم و نخواهم مینویسم .اکنون نمیدانم چرا و چطور تداعی میکنم این عموان را
سعید بیا با من گرم باشد من به حنجره ایی که از آن صدای گرمت بیاید این روزها نیاز دارم . میدانم مرا میخواهند به بی نیازی عادت دهند به روی پا ایستادن برای همین رنج میکشم این را باید بفهمم تا رنج تمام شود ولی سعید کاش با من به وقت این روزها که شرمنده ام که بی اعتماد به نفسم که .بیش تر مدارا کنی ،درباره تو کمی کوتاه بیایند ،تخفیف دهند ولی خودم هم میدانم که من که راه رشد را برگزیدم به من تخفیف نمی دهند مخصوص بابت تو ،شاید همه مشکل همین دانستن و ندانستن من است
درباره این سایت